کد مطلب:314821 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:184

من ابوالفضل هستم آمدم تو را شفا بدهم
همسر مؤمن و محترمه حجةالاسلام جناب آقای... كه اینجانب سالیان زیادی است از نزدیك مراتب تدین و ارادت و عشق این خانواده را به ساحت مقدس اهل بیت علیهم السلام شاهد و مطلع هستم. علاوه بر این، یكی از افتخارات این دو نوكر اهل بیت در این است كه سرپرستی و اداره جلسات مذهبی را هم به عهده دارند.

این زن متدین در مجلسی به مناسبتی این كرامت حضرت ابوالفضل (علیه السلام) را برای خانواده حقیر نقل كرد و ایشان برای من بازگو نمود. پس از چند ماه برای تأكید مطلب به همسرم گفتم: دوباره از ایشان جریان كرامت را سؤال



[ صفحه 347]



كند و بعد از این كه برای بار دوم كرامت را نقل كرد مضمون آن را می نگارم:

در تابستان 1381 در ایام فاطمیه (1423 قمری) پس از عمری آرزو، زیارت كربلای معلی نصیب ما شد. از شهرستان بابل به ما اطلاع دادند كه تاریخ حركت به كربلا هفته آینده است. قرار بود من و شوهر و عده ای از بستگان و آشنایان در این كاروان باشیم و ما هم مشتاقانه آماده مقدمات سفر بودیم كه در همان روزها یك روز خوابیده بودم كه نوه دختری ام در حال بازی و دویدن روی دستم افتاد و من با احساس درد در ناحیه مفصل مرفق بیدار شدم. به خانم شكسته بند قدیمی مراجعه كردم و او با معالجه و مرهم گذاردن و بستن دست مرا مرخص كرد ولی با گذشت هر ساعت درد شدیدتر می شد و كم كم ورم دست بیشتر شد. دیگر دستم با پارچه ای به گردنم آویزان بود، نه می توانستم با دستم كار كنم نه كارهای خانه را رسیدگی كنم حتی وضو گرفتن و نماز خواندن برایم بسیار مشكل بود.

بعد از سه روز كه دیگر طاقتم تمام شد و از طرفی زمان حركت سفر به كربلا هم ده سه روز دیگر بود ناچار به خانم دكتر متخصص جراح مراجعه كردم پس از معاینه معلوم شد كه خانم شكسته بند استخوان را اشتباهی جا انداخته بود و در این مدت خون داخل استخوان ها رفته است. بنابراین، باید ابتدا عمل جراحی شده خون را از داخل استخوان بیرون كشیده، بعدا استخوان را جا انداخته و دست را گچ بگیرند. نوبت عكس برداری و معالجه برای فردا صبح شد.

به خانه آمدم. در آن شب تابستانی اهل خانه در حیاط خانه خوابیده بودند ولی من به فكر گرفتاری خودم و وضعیت دستم و سفر كربلا و... به شدت گریه می كردم و زار می زدم با امام حسین (علیه السلام) گرم گفت گو و شكوه و زاری شدم: آقا یعنی بعد از عمری آرزوی زیارت تو، این همه حسرت، چشم انتظاری، خوشحالی باز شدن راه كربلا پس از سی سال، تلاش زیاد و این در و آن در زدن و



[ صفحه 348]



ثبت نام و نوبت و انتظار و تأخیر و... حالا همین كه اطلاع دادند یك هفته دیگر حركت است باید حادثه ای رخ دهد و دستم بشكند و در معالجه اشتباه و... اگر فردا دستم را عمل جراحی كنند و گچ بگیرند: اولا جواب آشنایان و فامیل ها را چه بدهم كه اگر نزد امام حسین آبرو داشتی دست تو این طور نمی شد. ثانیا خودم با این دست به گردن آویزان چگونه به زیارت بیایم چگونه زیارت اعمال و عبادت، چگونه نماز بخوانم؟ چگونه وضو بگیرم؟ چطور بیایم و... مرتب گریه می كردم تا این كه گفتم: پس معلوم است كه تو مرا نمی خواهی كه بیایم حال كه این طور است با دست شكسته نمی آیم. و از گریه و خستگی كم كم خوابم برد.

در عالم خواب دیدم در بیرونی حیاط منزل باز شده صدای سم اسبی می آید. در عالم خواب داد زدم: كیستی؟ صدا آمد «من ابوالفضلم، آمدم تو راشفا دهم» كه ناگهان دیدم اسبی وارد حیاط شده و شخصی مجلل كه سرتا پای بدنش سبز پوش است حتی صورت مقدس نقاب سبز دارد بر آن سوار است. به طرف من آمد و از همان بالای اسب پارچه سبزی روی دست شكسته ام انداخت از سر كتف تا روی انگشتان و با دست مبارك خود روی همان پارچه سبز از بالای كتف تا سر انگشتان را دست كشید و فرمود: ان شاءالله خوب می شوی. و بعد تشریف بردند.

ناگهان من از خواب پریدم و بیدار شدم. با خود فكر می كردم این چه صحنه ای بود. آیا واقعا عنایت فرمودند؟ آیا ابوالفضل (علیه السلام) مرا شفا داد. گفتم كنار شیر آب بروم، قبلا كه نمی توانستم شیر را باز كنم. كنار شیر آب رفتم، دیدم به راحتی شیر را باز كردم با كمال تعجب دیدم دستم بالا و پایین می رود و اصلا احساس درد ندارد، از خوشحالی دخترم را صدا زدم: «حضرت ابوالفضل مرا



[ صفحه 349]



شفا داد.»

همان نیمه شب به آشپزخانه رفتم مشغول شستن ظرف ها شدم دخترم می گفت: نباید كار بكنی ولی من كه به شفا یافتن خودم اطمینان داشتم گفتم: شما چه كار دارید آقا مرا شفا داد. صبح دخترم گفت: برای عكس برداری و معالجه برویم ولی من فورا نسخه را پاره كردم و گفتم: كه وقتی حضرت ابوالفضل العباس فرمودند كه خوب می شوی چرا دوباره به دكتر مراجعه كنم؟

از عنایت باب الحوائج (علیه السلام) با دست سالم دو سه روز بعد در موعد مقرر با خوشحالی و شادابی به زیارت كربلا مشرف شدیم. از آن تاریخ تا كنون كه حدود یك سال می گذرد بدون مراجعه به دكتر و بدون هیچ قرص و دارو بحمدالله مشغول كارهای روزمره خانه و زندگی می باشم و كمترین احساس درد هم نكردم.